نویسنده: دکتر آرش اکبری مفاخر (1)




 

چکیده

این مقاله با شیوه توصیف متنی، چگونگی زدودن نام «آرش کمانگیر» از جشن تیرگان را مورد بررسی قرار می دهد. کهنترین اشاره به آرش در «تیریشت اوستا» آمده و جشن تیرگان، یکی از جشنهای باران در ایران به وی نسبت داده شده است.
موبدان و دبیران زردشتی در گذر از ادبیات اوستایی به پهلوی و فارسی زردشتی به دو شیوه با شخصیت آرش برخورد کرده اند: «گروه نخست نام آرش را ذکر و از او به نیکی یاد کرده اند که تنها دو اشاره در رساله ماه فروردین روز خرداد و دیباچه شاهنامه ابومنصوری از آن بر جای مانده است. گروه دیگر مترجمان این رساله و استفاده کنندگان از شاهنامه ابومنصوری یا منابع اصلی آن در دستنویسهای پهلوی و متون فارسی زردشتی بوده اند که نام آرش را از جشن تیرگان زدوده و «زو» پسر «تهماسپ» را جایگزین وی کرده اند. برخورد فردوسی با نام «آرش» در شاهنامه نیز با اندیشه این گروه همسان است.»

دیباچه

داستان تیر (تیشتر/تشتر)، ایزد باران که در نبردی حماسی بر «اپوش»، دیو خشکسالی، پیروز می شود و پس از آن بارانهای تند اهورایی شروع به باریدن می کند، در «تیریشت اوستا» آمده است.
یکی از ویژگی های با ارزش تیریشت، اشاره به داستان تیراندازی آرش کمانگیر و بیان پیوند سه گانه «ایزد تیر، باران و آرش» است:
thishtrim starem raevantem hvarenaguhantem yazamaide
asu-xshvaewem xshviwi-vazem
yo avavat xshvaewo vazaite
avi zrayo vourukashem
yatha tikhrish mainyavasa
yim anghat Erexsho xshiwi-ishush
xshviwi-ishvatemo airyanam
airyo-xshuthat haco garoit
havantem avi gairim.
avi dim ahuro mazda
avan amshea spenta
vouru-gaoyaoitish he mithro
pouru pantam fracaeshaetem
a-dim paskat anumarezatem
ashishca vanguhi berezaiti
parendica raoratha
vispem-a ahmat yat aem
paiti-apayat vazemno
havavantem avi gairim
havanvata paiti nirat.(Geldner.1896:Yt.8,37-38)
«تشتر، ستاره رایومند فرهمند را می ستاییم
که شتابان بدان سوی پرواز کند،
تند به سوی دریای فراخکرت تازد
مانند آن تیر در هوا پران،
که آرش تیرانداز، بهترین تیرانداز آریایی،
از کوه ائیریوخشوث به سوی کوه خوانونت انداخت.
آن گاه اهورامزدا به او (به تیر) نفخه ای بدمید،
(و امشاسپندان) و مهر(2) دارنده دشت های فراخ
هر دو از برای او راه را مهیا ساختند.
از پی آن تیر اشی(3) نیک و بزرگوار
و پارند (4) سوار گردونه، سبک و چست، روان شدند.
تا مدتی که آن (تیر) پران
به کوه خوانونت فرود آمد.
در خوانونت، آن به زمین رسید.»(تیریشت: بند 38-37)
پیوند سه گانه آرش، تیر و باران سبب شده تا در برخی منابع، جشن باران تیرگان به نام آرش کمانگیر ثبت گردد و او به عنوان نماد زمینی ایزد باران شناخته شود.(5)
ابوریحان بیرونی (440-360 ه. ق) (آثار الباقیه: 335-334؛ التفهیم: 254)، ابی الخیر رازی (446ه.ق)(روضة المنجمین: 36) و گردیزی (م. 443-442 ه.ق)(تاریخ گردیزی: 518) ضمن بیان داستان تیراندازی آرش، جشن تیرگان را به او منسوب کرده اند.
هم چنین در شعری به زبان گورانی (بارگه بارگه: بند 41. 2؛ حسینی، 1382: 253-252) از پیر کاظم کنگاوری (775-686 ه.ق)(صفی زاده، 1375: 133) با بیانی زیبا داستان آرش را بیان کرده و جشن تیرگان را به وی نسبت داده است:
pir kazim-i kanawari maramu:
aw kuy Aris-an/aw kuy Aris-an
bargay sa-m wast-in/aw kuy Aris-an
sa-m Manucer bi/caw-i ru-ris-an
merd-i kaman-ger/wa gird da nisn
gird wa du das-is/tir u tarkis-an
ama wa Harbarz/sar-kuy sar-kis-an
tir-ewast na zoy/bi wa marz-i-san
gyan- is piy Eran/ bar -si wa xisan
awas wa frman/x aja-y x aja-kan
wirast-in jasn-e/wa nam-i tir-ya-kan
nur-i Aris si/wast na to-i jihan
naw dam pewar bi/si wa kuy nihan.
«در کوی آرشان در کوی آرشان
بارگاه خداوند بستند در کوی آرشان
شاهم منوچهر بود، امید ناامیدان،
مرد کمانگیر را به انجمن داد نشان
(کمانگیر) گرفت در دو دستش تیر و ترک شان
آمد به البرز، سَرکوی سَرکشان،
تیری بست در زمین، شد مرزشان
جان اش برای ایران، آرام بالا رفت
پس از آن به فرمان خواجه خواجگان
آراستند جشنی به نام تیرگان
نور آرش رفت، خیمه زد در روی جهان
سپس ناپیدا شد، رفت در کوی نهان.»
به نظر می رسد در گذر از ادبیات اوستایی به ادبیات پهلوی، فارسی زردشتی و شاهنامه فردوسی که نام زدایی گسترده ای از آرش در این نوشته ها صورت گرفته است. در این راستا موبدان و دبیران زردشتی را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
1- دسته نخست کسانی هستند که از آرش به نیکی یاد کرده و نام او را در نوشته های خود آورده اند. در این دسته تنها دو نمونه در دست می باشد که عبارت است از دو اشاره کوتاه در رساله ماه فروردین روز خرداد و دیباچه شاهنامه ابومنصوری.
2- دسته دوم کسانی هستند که در عین آشنایی با آرش، نام او را از دستان جشن تیرگان زدوده اند و برخی از این افراد حتی به این نام زدایی بسنده نکرده و «زو» پسر تهماسپ را جایگزین او کرده اند.
برای بررسی دقیق و توصیفی این دیدگاه به بررسی ترجمه ها و برگرفته های مستقیم از رساله ماه فروردین روز خرداد و دیباچه شاهنامه ابومنصوری در نوشته های دسته دوم، یعنی دستنویسهای پهلوی، متون فارسی زردشتی و شاهنامه فردوسی پرداخته می شود:

الف- رساله ماه فروردین روز خرداد

رساله ماه فروردین روز خرداد (Jamasp-Asana,1897-1913:155-159)، نوشته ای کوچک از پایان دوران ساسانی با نثری ساده است و به رویدادهایی که در روز خرداد (=ششم) ماه فروردین روی داده و خواهد داد، می پردازد.(تفضلی، 1377: 294-293)
این متن تنها نوشته پهلوی است که در آن به نام آرش اشاره شده است:
20.mah farwardin roz 1 hordad kay-husro siyawaxsan Frasiyag 1 tur ken 1 pid 1 xwes be ozad.
21. mah farwardin roz 1 hordad kay-husro siyawaxsan pad skoh o garodman sud.
22. mah farwadin roz 1 hordad Manuschihr ud Eres sebag-tigr zamig az Frasiyag 1 tur abaz stad.
23. mah farwardin roz 1 hordad kay-husro siyawaxsan padixsayih o Luras abespurd,x wad pad perozgarih o garodman sud.
24. mah farwardin roz 1 hordad Zarduxst 1 Spitaman o wenisn ud ham-pursagih Ohrmazd 1 x waday rasid.
‌20. ماه فروردین روز خرداد، کی خسرو سیاووشان، افراسیاب تورانی را برای کین پدر خویش بکشت.
21. ماه فروردین روز خرداد کی خسرو سیاووشان با شکوه به گروتمان (6)شد.
22. ماه فروردین روز خرداد منوچهر و آرش شیواتیر، زمین از افراسیاب تورانی بازستدند.
23. ماه فروردین روز خرداد کی خسرو سیاووشان پادشایی را به لهراسب سپرد، خود به پیروزگری به گروتمان شد.
24- ماه فروردین روز خرداد، زردشت اسپتیمان به بینش و هم پرسگی هرمزد خدای رسید.(کیا، 1335: 9-8؛ عریان، 1371: 141، 321)
1. در ترجمه کامل و دقیقی از رساله فروردین روز خرداد به فارسی زردشتی در روایت کامه بهره (kama Bohra) که در 896 یزدگردی (--->Dhabhar,1932:Ivi) گرد آوری شده، برجسته ترین اختلاف با متن پهلوی، حذف نام آرش در بند 22 است:
20- ماه فروردین روز خورداد کی خسرو سیاوخشان افراسیاک توژ(7) به کینه پدر خویش پی آوزد.(8)
21- ماه فروردین روز خورداد کی خسرو سیاوخش به کیهان، از دست واکرد، په (9) پیروزگرش سوی گروثمان شد.
22- ماه فروردین روز خورداد بهتر زمین از افراسیاک توژ اواج آورد.(10)
23- ماه فروردین روز خورداد کی خسرو سیاوخش، پادشاهی اوی (11)[به](12) لهراسپ او سپرد و خود په پیروزی اوی گروثمان شد.
24- ماه فروردین روز خورداد زرتشت اسفنتمان اوی گویش همپرسه اورمزد خدای آمد.
(روایات داراب هرمزدیار: 523/1-521)
2. نمونه دیگر ترجمه ای از انوشیروان، پسر مرزبان (998-988 یزدگردی) (آموزگار، 1349: 185) است که در کتاب وصف امشاسفندان با عنوان «اندر صفت خردادروزِ فروردین ماه» آمده است.در این ترجمه نیز با در هم ریخته شدن ترتیب بندها نام آرش (در بند 22) حذف شده است:
21. به خرداد کی خسرو اَزرمان(13) … شده وی به فیروزی گروثمان
23. به لهراسب شاهی به خرداد داد …ز عدلش جهان گشت آباد و شاد
20. به خرداد کین پدر بازخواست …ز افراسیاب او جهان کرد راست
22. زمین ز ابتری رست ز آن در دو تاب …جهان را ستد باز از افراسیاب
(روایات داراب هرمزدیار: 20/173/2-18)

ب-دیباچه شاهنامه ابومنصوری

شاهنامه ابومنصوری (346 ه.ق) به دستور ابومنصور محمد ابن عبدالرزاق، توسط چهار تن از موبدان روزگار سامانی؛ «ماخ» پیر خراسانی از هری، «یزدان داد» پسر شاپور از سیستان، «شاهوی خورشید» پسر بهرام از نیشابور و «شاذان» پسر برزین از توس (دیباچه شاهنامه ابومنصوری: س 67-60) گردآوری شده است:
«یکی نامه بود از گه باستان …فراوان بدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبدی … از او بهره ای نزد هر بخردی
یکی پهلوان بود دهقان نژاد … دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده روزگار نخست … گذشته سخنها همه بازجست
ز هر کشوری موبدی سالخورد … بیاورد کین نامه را گرد کرد»
(شاهنامه: 119/12/1- 115)
در دیباچه شاهنامه ابومنصوری (س 81-75) به داستان «دستبرد آرش» به عنوان یکی از داستانهای شگفت و باورناپذیر در متن کتاب اشاره شده است: «پس این نامه شاهان گردآوردند و گزارش کردند که و اندر این چیزهاست که به گفتار مر خواننده را بزرگ آید و هر کسی دارند تا از او فایده گیرند و چیزها اندر این نامه بیابند که سهمگین نماید و این نیکوست؛
چون مغز او بدانی و تو را درست گردد، چون دستبرد آرش (14) و چون همان سنگ کجا آفریدون به پای بازداشت و چون ماران که از دوش ضحاک برآمدند.»
(قزوینی، 1313: 191؛ 1332: 37؛ رضا زاده ملک؛ 1383: ص 130)
با توجه به این گفتار شکی در وجود داستان آرش کمانگیر در شاهنامه ابومنصوری باقی نمی ماند اما از آن جا که متن شاهنامه ابومنصوری از بین رفته این پرسش پیش می آید که داستان آرش چگونه بوده است.
با توجه به این که منبع ثعالبی (م. 429ه.ق) در تاریخ غررالسیر، شاهنامه ابومنصوری بوده است؛ بنابر این داستان آرش در گزارش ثعالبی (137-131) بر پایه روایت شاهنامه ابومنصوری و ساختار داستانی آن به پیروی از ابومنصوری به شکل زیر است:
1- تاختن افراسیاب به ایران و آوردن خشکسالی
2- آگاهی دادن به زور در مورد پرتاب تیر به الهام ایزدی [بیرونی: سپندارمذ]
3- پرتاب تیر به دست آرش کمانگیر
4- مرز نمایی بین ایران و توران
5- بارش باران
6- برپایی شادی از بارش باران [بیرونی: تیرگان]
شایان ذکر است که گزارش ثعالبی کاملترین روایت از داستان آرش کمانگیر در سراسر ادبیات ایرانی است. این داستان در شاهنامه فردوسی نیامده است اگر چه فردوسی به خوبی آرش کمانگیر را می شناخته و در شاهنامه از او یاد کرده است:
«از آن زخم آن پهلوِ آتشی …که سامیش گرزست و تیر آرشی
(شاهنامه: 577/129/5)
که بُد شاه هنگام آرش؟ بگوی …سرآید مگر بر من این گفت و گوی
چنین گفت بهرام کآن گاه شاه … منوچهر بُد با کلاه و سپاه
(405-406/33/8)
چو آرش که بردی به فرسنگ تیر …چو پیروزگر قارن شیرگیر»
(340/350/8)
با دقت در داستان زو در شاهنامه (329/1-327) به درستی در می یابیم که ساختار این داستان با ساختار داستان آرش کمانگیر در «غررالسیر ثعالبی» برابر است با این تفاوت که فردوسی نام آرش را از داستان زدوده آن را به زو نسبت داده است:
1- تاختن افراسیاب به ایران و آوردن خشکسالی
2- رازگویی زو با یزدان
3- [حذف نام آرش کمانگیر و داستان تیراندازی او]
4- مرزنمایی بین ایران و توران
5- بارش باران
6- برپایی شادی برای بارش باران
نام زدایی «آرش کمانگیر» که از شاهنامه فردوسی همانند ترجمه منظوم‌ «جاماسپ نامه» به فارسی زردشتی است که در آن نیز شاعر در عین آشنایی با آرش، تیراندازی وی و برگزاری زُوهر (جشن آب) را به زو نسبت داده است:
«پس آن نوذر نامور هشت سال …همی کرد شاهی به بیداد حال
رسیده به افراسیاب از پسش …به ایران شد آن شاه ناپاک فش
دو شش سال شاهی به بیداد راند …بسی بیخ جور و ستمها نشاند
به زو ابن تهماسب پس سال پنج …همی راند شاهی به انصاف سنج
به یاری یزدان از ایران زمین …برون کرد افراسیاب او ز کین
به یک آرشی تیر صلحش براند …به زو هر همه آفرینها بخواند»
(روایات داراب هرمزدیار: 21/287/2-16)
همراه با دگرگونی نام و نقش کمانگیری «آرش» به «زو»، موبدان و دبیران زردشتی آشکارا نام آرش را نیز از جشن تیرگان زدوده اند (آن گونه که در دستنویس ج4، ص 138، س 13-12) آمده است: «روزِ تیرِ ماه تیر.»
پارسیان گویند در این روز «کی قباد» با «افراسیاب» صلح نموده به شرط آن که افراسیاب یک تیر پرتاب از خیرِ (15) ملک خود به وی دهد از این سبب «تیرگان» گویند.
در دستنویس (م.او 29، صص 124-121)، (مزداپور، 1378: 370-360) قطعه ای به خط پهلوی و زبان پلهوی متأخر آمده که ساختار روایی داستان آرش کمانگیر به روایت ثعالبی و شاهنامه ابومنصوری در آن تکرار شده است اما دستبرد آرش و جشن تیرگان به «زو» نسبت داده است:
1- تاختن افراسیاب به ایران و آوردن خشکسالی
2- آگاهی دادن سپندارمذ به منوچهر درباره پرتاب تیر
3- پرتاب تیر به دست زو پسر تهماسپ
4- مرزنمایی بین ایران و توران
5- بارش باران
6- جشن روز تیر و ماه تیر(=تیرگان)
روایت دیگری نیز به نثر فارسی زردشتی در روایات فارسی هرمزدیار فرامرز (persian Rivayats: 343)(--->Modi,1921: 13-18)بیان شده که با حذف تفاوتهای جزیی، همان روایت (دستنویس م. او 29) است و متن ویراسته آن در زیر می آید:
«قصه روز تیرِ تیر ماه نوشته است: آورده اند که چون ناپاک افراسیاب تور در ملک ایران زمین پادشاهی بکرد، آن گاه تا هفت سالگی باران نبارید.
افراسیاب تور از دانایان و منجمان پرسید که: «باران چون نمی بارد؟»
زو تهماسپ جواب داد: «تو بی قول شدی که فریدون ترکستان به شما بخشش کرد و داده بود و ایران به ماه بخش کرده و داده بود؛ از آن قول تو برگشتی و پیمان برطرف ساختی، بدان سبب از گناه تو باران نمی بارد.»
افراسیاب پرسید که: ‌«این معلوم چون باشد؟»
زو تهماسپ گفت که: «من تیر را از این جا پرتاب می کنم، بدان جای که تیر من افتد، سرحد تو آن جا باشد.»
افراسیاب پذیرفت و قول بکردکه هر جای که تیر تو افتد، سر حد من آن جا قبول می کنم و من از ایران بیرون می شوم؛ چون این قول کرده شد روز تیرماه تیر بود که زو تهماسپ نام خداوند بر زبان آورده، تیر را از ملک ایران پرتاب کرد و به حکم اورمزدخدا آن تیر اندر ملک ترکستان رسید که آن تیر در ملک ترکستان مقام گرفت.
در دل افراسیاب گواه افتاد که باران نمی آید از بی قول من. پس افراسیاب از آن جا برخاست و از ایران با لشکر خود روان شد و در ملک توران قرار گرفت. این خبر به روز گواد (16) آمد و در روز گواد باران بی حد و شمار باریده.
پس در ملک ایران زمین روزِ تیرِ ماه تیر را جشن کردن قبول می داشتند و تا هنوز دستوران ایران زمین به روز تیر (17) ماه تیر نیرنگ (18) نوشته به دست بهدینان می بندند و به روز گواد آن نیرنگ را از دست واکراده به روز گواد در دریا می اندازند؛ ازیرا که خوش خبر به روز گواد آمده بود از رسیدن افراسیاب به ترکستان. بدان سبب آن نیرنگ را از دست واکرده به دریا می اندازند که جمله بلاد در دریا رود.»

دریافت

«آرش کمانگیر» از مردمی ترین چهره های اساطیر و حماسه های ایرانی است که از آغاز ادبیات ایرانی مورد توجه مردم ایران بوده است اما بسیاری از موبدان و دبیران زردشتی از سر بی مهری با آرش کمانگیر برخورد کرده و نام و داستان او را از اساطیر و حماسه های ایرانی زدوده اند.
با بررسی توصیفی متون ایرانی می توان برخورد موبدان و دبیران زردشتی با آرش کمانگیر را در دو دسته کلی تقسیم بندی کرد:
1- گروهی که از آرش کمانگیر به نیکی یاد کرده و داستان او را بیان نموده اند:
-روایت تیریشت اوستا
-روایت رساله ماه فروردین روز خرداد
-روایت دیباچه شاهنامه ابومنصوری
2- گروهی که نام آرش کمانگیر را از داستانها و روایتهای ایرانی زدوده اند:
1-2-افرادی که نام آرش را در ترجمه های فارسی زردشتی رساله ماه فروردین روز خرداد حذف کرده اند:
-ترجمه منثور از روایت کامه بهره در روایات داراب هرمزدیار
-ترجمه منظوم انوشیروان پسر مرزبان در کتاب وصف امشاسفندان
2-2- افرادی که در عین آشنایی با آرش و آوردن نام او در آثار خود، داستان آرش را به زو، پسر تهماسپ نسبت داده اند:
-روایت جاماسپ نامه فارسی زردشتی
-[روایت فردوسی در شاهنامه]
3-2-افرادی که نام آرش را از داستان تیراندازی و گزارش جشن تیرگان حذف کرده اند:
-روایت دستنویس پهلوی(ج 4)
4-2- افرادی که داستان تیراندازی «آرش» و جشن تیرگان را به نام «زو» پسر تهماسپ گزارش کرده اند:
-روایت دستنویس پهلوی (م.او 29)
-روایت فارسی زردشتی در روایات فارسی هرمزدیار فرامرز.

پی نوشت ها :

1- عضو قطب علمی فردوسی شناسی دانشگاه فردوسی
2- ایزد نور و روشنایی و پیمان شناسی.
3- ایزد بانوی توانگری و پاداش که گنجور اهورامزدا است.
4- ایزد بانوی نگهبان گنج و دارایی و نعمت.
5- نک: آرش اکبری مفاخر، آرش کمانگیر؛ مژده آور باران، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ش 147، صص 90-63، 1382؛ روان انسانی در حماسه های ایرانی، تهران، نشر ترفند، چاپ اول، صص 89-59، 1384.
6- (سرای سرود و ستایش) نام بارگاه اهورامزدا/بهشت برین و مینو.
7-=تور
8-=پهلوی: be ozad؛ کشت.
9-=پهلوی: pad؛ به.
10-=پهلوی: abaz stad؛ بازآورد.
11-=پهلوی: o؛ به.
12- در متن وجود دارد اما زاید به نظر می رسد.
13-=پهلوی: -a- zarman؛ پیرنشدنی.
14-قزوینی، 1332=چون دست برادرش؟
15-بهتر.
16-باد، روز بیست و دوم ماه. اوستایی-vata؛ پهلوی:vat؛ بلوچی: gavs,gva ,gvat(Horn,1893:no.151)این واژه در ترجمه قرآن قدس از نخستین ترجمه های قرآن کریم به کار رفته است: بگواد شیم (=بر باد شویم)، (یا حقی، 1372: 953/3؛ رواقی، 1381: 310).
17- روز سیزدهم ماه.
18- دعا و نیایش.

کتابنامه فارسی :
1-ادبیات زردشتی به زبان فارسی، ژاله آموزگار، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، س 17، ش 2، صص 199-173، 1349.
2- روضة المنجمین، شهمردان ابن ابی الخیر رازی، به کوشش جلیل اخوان زنجانی، بنیاد دایرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز نشر نسخ خطی، تهران، 1368.
3- روایات داراب هرمزدیار، رستم مانک اون والا، بمبئی، 1922.
4- آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، برگردان اکبر داناسرشت، نشر امیرکبیر، چاپ چهارم، تهران، 1377؛ التفهیم لاوایال صناعة التنجیم، به کوشش جلال الدین همایی، نشر بابک، تهران، 1362.
5- ابراهیم پورداود، یشتها، نشر اساطیر، چاپ اول، تهران، 1377.
6- تاریخ ادبیات ایران قبل از اسلام، احمد تفضلی، نشر سخن، چاپ دوم تهران، 1376.
7- غرر اخبار ملوک الفرس، ابومنصور عبدالملک ابن محمد نیشابوری ثعالبی، کتابخانه اسدی، تهران، 1963.
8- دیوان گورَه، محمد حسینی، نشر باغ نی، چاپ اول، کرمانشاه، 1382.
9- دستورهای دینی آیین باج، چیم درون، باج سیروزه و دعاهای دیگر، گنجینه دستنویسهای پهلوی و پژوهشهای ایران، به کوشش ماهیار نوابی، کی خسرو جاماسپ اسا، دوره 7، دستنویس ج4، مؤسسه آسیایی دانشگاه پهلوی، شیراز، 1355.
10- داستان گرشاسپ، تهمورس و جمشید، گِل شاه و متنهای دیگر، گنجینه دستنویسهای پهلوی و پژوهشهای ایران، به کوشش ماهیار نوابی، کی خسرو جاماسب اسا، دوره 26، دستنویس م.او 29، مؤسسه آسیایی دانشگاه پهلوی، شیراز، 1355.
11- دیباچه شاهنامه ابومنصوری، رحیم رضازاده ملک، مجله نامه انجمن، ش1، سال 4، صص 166-121، 1383.
12- ذیل فرهنگهای فارسی، علی رواقی، با همکاری مریم میرشمسی، نشر هرمس، تهران، 1381.
13- نامه سرانجام، کلام خزانه (یکی از متون کهن یارسان)، صدیق صفی زاده، نشر هیرمند، چاپ اول، تهران، 1375.
14- متون پهلوی، سعید عریان، کتابخانه ملی، چاپ اول، تهران، 1371.
15- شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، به کوشش جلال خالقی مطلق، ج8-1، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1386.
16- مقدمه قدیم شاهنامه، هزاره فردوسی، میرزا محمد قزوینی، نشر دارالفنون، تهران، 1313؛ مقدمه قدیم شاهنامه، بیست مقاله قزوینی، ج2، صص 95-90، چاپ دوم، تهران، 1332.
17- ماه فروردین روز خرداد، صادق کیا، ایران کوده، ش 16، انجمن ایرانویچ، تهران، 1335.
18- زین الاخبار، گردیزی، تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، 1347.
19-داستان گرشاسپ تهمورس و جمشید، گِل شاه و متنهای دیگر، کتایون مزداپور، بررسی دستنویس م.او 29، نشر آگه، چاپ اول، تهران، 1378.
20- فرهنگ نامه قرآنی، محمد جعفر یاحقی، نشر آستان قدس رضوی، مشهد، 1372.

کتابنامه انگلیسی :
1-Dhabhar,M.A.1932.The persian Rivayats of Hormazyar Farmarz Bombay.
2-Geldner,karl F.1896,Avesta,the sacred Books of the parsis,stuttgart.
3-Horn,p.1893:Grundriss der Neupersischen Ethmologie,strasburg.
4-Jamasp-Asana,J.M.1897-1913:pahlavi Texts,Bombay.
5- .Mackenzie,D.N.1971:A Concise Pahlavi Dictionery,London.
6-Modi,1921---> 1-58.

منبع مقاله :
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول